نیروانای نارس

|من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست/توهم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی|

نیروانای نارس

|من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست/توهم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی|

نیروانای نارس

:)
نیروانا: عمق آرامش ذهن و پاکی مطلق ،بعدی از زندگانی خالی از زمان و مکان.




دازاین: آنجا بودن.
شاید از اینرو که دازاین کاملاً بی‌بهره از فهم پیشاپیشی و یقینی‌ِ هستی‌شناسانه‌ای است که بتواند پاسخ‌گوی این «جا»یی که از آن آمده‌ایم و بدان می‌رویم، باشد.



همایونی انگار مقاله نوشته تعریف مفاهیم میکنه. اینجا هم کارکردی نداره جز بلغور روزنوشت‌هایی که اون بیرون بهتره گوشی خرج شنیدنش نشه، از فرط استخفاف و چرندی ولی خب باس گفت محض ادامه ی حیات مثلا.






طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

غیاب

يكشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۰، ۰۱:۵۴ ب.ظ

ماه‌ها از آن قدم زدن های کذایی و ساعت‌ها حرف و حرف و حرف زدن می‌گذرد، از جدایی توافقی و آرام‌مان.

بر خلاف چند ماه پیش، حالا احساس می‌کنم که جداییِ «آرامـ»، «دوستانه»، «توافقی» و یا هر نام دیگری که بهش بچسبد، بدترین تجربه‌ی جدایی است. انگار در سوراخ آتش‌فشان دلت، همان که خروجی‌اش جایی در انتهای گلو است، چوب پنبه‌ی بزرگی چپانده باشی تا مذاب‌اش از چشم و دهان و بینی‌ات فواره نزند. صورت‌ات اما از سرزمین مذاب دلت اعلام استقلال کرده و ربات گونه حالت همیشگی‌اش را حفظ کرده است.

انگار شب بخوابی و بدون شنیدن صدای بمب و داد و فریادی، صبح با ویرانه‌ها و اجساد تکه پاره در اطراف‌ات بیدار شوی؛ گیج، سردرگم، ناباور و مضطرب. صورت‌ات اما از سرزمین ویران دل‌ات اعلام استقلال کرده و ربات گونه و بی اعتنا به خرابی‌ها، مثل  یک کارمند اتو کشیده‌، صبح به صبح، درحالی که راه‌اش را از میان بدن‌های خونین باز می‌کند و مراقب است لکه‌ای بر لباس‌اش ننشیند، به کارهایش می‌رسد.

 یک جایی مثل امروز اما، ناگهان فشار مذاب چوب پنبه را از جا می‌کند و یا بوی باروت تمام صحنه‌های از یاد رفته‌ی لحظه‌ی ویرانی را به یادت می‌آورد و برای این اتفاق یک جمله‌ی کوتاه شبیه به؛ «مدتی نیستم»، در بایوی اکانت تلگرام کافی است... 

 

 

a sense of someone

"A sense of someone"

Anne Magill

 

 

  • دازاین