نیروانای نارس

|من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست/توهم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی|

نیروانای نارس

|من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست/توهم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی|

نیروانای نارس

:)
نیروانا: عمق آرامش ذهن و پاکی مطلق ،بعدی از زندگانی خالی از زمان و مکان.




دازاین: آنجا بودن.
شاید از اینرو که دازاین کاملاً بی‌بهره از فهم پیشاپیشی و یقینی‌ِ هستی‌شناسانه‌ای است که بتواند پاسخ‌گوی این «جا»یی که از آن آمده‌ایم و بدان می‌رویم، باشد.



همایونی انگار مقاله نوشته تعریف مفاهیم میکنه. اینجا هم کارکردی نداره جز بلغور روزنوشت‌هایی که اون بیرون بهتره گوشی خرج شنیدنش نشه، از فرط استخفاف و چرندی ولی خب باس گفت محض ادامه ی حیات مثلا.






طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لذایذ» ثبت شده است

فهرست

پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۰ ب.ظ
فهرست،روایت گر انسان پس از جنگ،انسانی خالی از زمان و مکان،سرگشته و بی هویت.
قهرمان داستان رهبر ارکستری است که قصد ساختن قطعه ای برای مردگان دارد و در این مسیر با مردگان خود مواجه میشود،مردگانی که خاطراتشان او را از پا درآورده و به انزوا کشانده است.
خلاصه اینکه واااقعا عالیه...یک نمایش کامل و تاثیر گذار،تعداد اجراش محدوه و به شدت توصیه میشود.


+وقتی آدم ها میمیرن صداهاشون کجا میره؟

رضا_ثروتی
فهرست



  • دازاین

کز زبان من جز شععععررر....برنخواست..

يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۴۷ ب.ظ
امروز از آن روز هایی بود که  با دوستشان یک سلفی می اندازند و کپشن مینویسند"یک روز خوب" و شیر میکنند و تفاله ی ماجرا را در آورده سپس دستور لایک صادر میکنند..
امروز از آن روزهایی بود که با فاطمه بلند بلند خندیدیم،سه ایستگاه به دنبال اتوبوسی که آنقدر دور شده بود که دیده نمیشد دویدیم،شیرموز خوردیم و فاطمه گفت:به نظرت بعد از فارق التحصیلی هم دوست میمونیم؟...
در اتوبوس خالی از جمعیتی که خیابان های پرترافیک و خاکستری را گز میکرد نشستیم و  رنگی ترین روز های عمرمان را نقاشی کردیم،گفت:میخوام همیشه دانشجوی کارشناسی باشم...
هوای امروز از آن هواهای مخصوص بود که باید روی پله های دانشکده مینشستی و با دیدن محمد که سعی داشت با عصایش دفتر دکتر انتظاری را پیدا  کند بلند شوی یک سلام بلند بدهی و بشنوی: من قبلا شمارو دیدم و تو بشنوی شمارو شنیدم...و با او که از حیرت آورترین و دم گرم ترین آدم های روزهایت است یک ساعت بنشینی و بشنوی و تک تک سلول هایت از حجم حجوم حیرت مور مور شود...(باید یک وقتی از او  بگویم باید شما هم حیرت زده شوید و سلول های تنتان از حجوم یک چیز عجیب شاید انگیزه مور مور شود!)
.
.
+ ...نه هنوز....شاید هیچوقت...


+او میشنود و به نظرش خیال انگیز است :)!شنیییدنیی

+یک نرم افزار جالب داشت گفت گوش کن!

+گفت شما همه جای این دانشکده رو بلدی؟نشد بگم کوچیکه...

روزهاتون بهاری!
  • دازاین

life is beautiful

دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۰۵ ب.ظ
از امید میگه از عشق و وظیفه نه در زیر آسمان آرام و زندگی معمولی بلکه در اردوگاه های کار اجباری و کوره های انسان سوزی...این فیلم رو ببینید!!


  • دازاین

About time

چهارشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۵ ب.ظ

And in the end I think I've learned the final lesson from my travels in time; and I've even gone one step further than my father did: The truth is I now don't travel back at all, not even for the day, I just try to live every day as if I've deliberately come back to .this one day, to enjoy it, as if it was the full final day of my extraordinary, ordinary life

  • دازاین