جوخه اعدام.
چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۹ ق.ظ
به خانه که پا گذاشت،به سرعت کفش هایش را از میان انبوه کفش مهمان ها شناخت.درست مثل خودش بود؛کثیف...کثیف...کثیف....
با دست های لرزانِ مشت شده و چشم های به زمین گره خورده وارد سالن شد،به زحمت لبخندی مصنوعی بر چهره ی بی تاب و عصبی اش کوبید و بغض چندین ساله اش را سرکشید.با دیگر مهمان ها سلام و خوش و بشی گرم راه انداخت که ناگهان با همان لبخند لعنتیِ صلیب شده بر صورتش چشمش به او خورد. اویی که با نگاهی هرزه و لبخندی منزجر کننده چشم دوخته بود به طعمه ی قد کشیده و بالغش...
تمام مدت اورا میپایید.گویی با وجود یک بچه و همسری زیبا ،همچون قاتلی که به محل جرم بازمیگردد قصد بازگشت و کشتن هرآنکه جان سالم به در برده را دارد....تمام شب از سنگینی چرکِ نگاهش عرق ریخت و ناخن های از ته گرفته اش را در مشتش فرو کرد...
- ۹۶/۰۴/۱۴