رد پا!
چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ق.ظ
از میان انبوه جمعیت و قلاب هایی که از چشم دانشجویان ازین سوی حیاط به آن سو پرتاب میشوند،که بگذری خندق آتش حراست را که به سلامت پشت سرگذاری....یک قدمی درگاه ساختمانی که خاطرات عجیب،دوستداشتنی و بعضا هولناکی را برایت رقم میزند...مامن گرمی یافت میشود...
به بهانه ی انتظار یگانه رفیقت ساعت ها همانجا می ایستی و درست هنگامی که در اقیانوس افکار پیچ در پیچ ات غرق شده ای،رد پایی تورا بیرون میکشاند، از روبرویت میگذرد و درست کنار تو...رد پا کنار تو مینشیند...!میرود..بال بال میزند.بازمیگردد و همانجا مینشیند...
.
.
.....
- ۹۴/۱۰/۰۲