نیروانای نارس

|من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست/توهم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی|

نیروانای نارس

|من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست/توهم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی|

نیروانای نارس

:)
نیروانا: عمق آرامش ذهن و پاکی مطلق ،بعدی از زندگانی خالی از زمان و مکان.




دازاین: آنجا بودن.
شاید از اینرو که دازاین کاملاً بی‌بهره از فهم پیشاپیشی و یقینی‌ِ هستی‌شناسانه‌ای است که بتواند پاسخ‌گوی این «جا»یی که از آن آمده‌ایم و بدان می‌رویم، باشد.



همایونی انگار مقاله نوشته تعریف مفاهیم میکنه. اینجا هم کارکردی نداره جز بلغور روزنوشت‌هایی که اون بیرون بهتره گوشی خرج شنیدنش نشه، از فرط استخفاف و چرندی ولی خب باس گفت محض ادامه ی حیات مثلا.






طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

angry society

چهارشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۲:۳۲ ق.ظ

دوازده مرد خشمگین و اتاق تنگ، بی روح و گرمش به چشم من بعنوان بیننده ای آماتور ماکتی بود از جامعه ای آنومیک و محصور در ساختار های ذهنی و عینی در هم تنیده اش، به همراه نمودی از پایگاه های اجتماعی به شکل صندلی هایی که هرکدام جایگاه افرادیست با یک جمله ی مشترک:"پسر قاتل است"، ولی با دالیلی متفاوت و برآمده از ذهنیتی که در اثر زیست در طبقه و جایگاهی خاص شکل گرفته است. "چند نفر موافق هستند پسر قاتل است؟" سوالی که آغازگر ماجراست و در پاسخ به آن شاهد صحنه ای خیره کننده و معنا دار از ترتیب و چگونگی بالا آمدن دست ها هستیم،چند دست که به یکباره و بی مهابا بالا میروند، چندین دست که منتظر بالا آمدن یا نیامدن دست های اکثریت هستند و به تبع رای آنها بلند میشوند،دو نفر که میان کشمکش تکلیفی که رای اکثریت به آنها القا میکند و اگر و اما هایی که در ذهن دارند گیر افتاده اند و با بالا آمدن آرام و با تردید دست هایشان شاهد غلبه ی قدرت رفتار جمع در رفتارشان هستیم و اما دستی که پایین میماند و چالش بر انگیز میشود. با پیش رفتن فیلم سوال ابتدایی که انتظار میرفت فیلم در پی پاسخ به آن باشد، به نقطه ی مرکزی کوچک و کمرنگی بدل میشود که حول آن دایره های متفاوت و پررنگ تری قبض و بسط میابد و ذهن را متوجه موضوعات دیگری می کند، از جمله مکانیسم عمل جمعی انسانها در مواجهه با اموری که نیازمند" تصمیم گیری"هستند و چگونگی استفاده ی آنها از پاسخ های از پیش تعیین شده و همچنین واکنش آنان بهنگام رویارویی با پاسخی متضاد با پیش فرض های ارائه شده به آنان که وضعیتی آنومیک را در ذهن متابدر میسازد. اتاق و فضای حاکم بر آن ازین جهت به چشم من فضایی آنومیک آمد که پیش فرض های موجود دیگر پاسخگوی سوالات جدید نیستند و افراد دچار نوعی سردرگمی و تزلزل همراه با آشفتگی در تصمیم گیری میشوند. در ابتدا شاهد فضایی آرام با انسان هایی دارای پیش فرض ها و چارچوب های ذهنی که سو گیری آنان را با درصد بالایی از قاطعیت شکل میدهد هستیم.دقایقی بعد، پس از رای گیری و سوال های مطرح شده توسط مرد معمار فضا کمی متشوش میگردد، و با بالا گرفتن بحث ها و حمله ی مرد معمار به فرضیه های جهت دهنده به افراد ما شاهد چند دست واکنش هستیم،که دو دسته در واکنش به این وضعیت قابل توجه هستند. یکی افرادی که فشار فضای آنومیک را حداکثر به صورت گرمای اتاق و کلافگی مقطعی که به راحتی و با تعدیل دمای اتاق فراموش میشود حس میکنند و طی یک واکنش واپس گرایانه نسبت به موضوع با هر تصمیم جمع همنوا میشوند و اساسا اهمیتی برای بحث ها و آنچه در محیط اطراف میگذرد قائل نیستند.و دوم اوج حضور آنومی که در دو صحنه یا در واقع دونفر شاهد هستیم. یکی مرد کت پوش با ذهنی مستدل که حال از شدت فشار فضایی که چارچوب های ذهنی اش را دگرگون کرده و هنجار ها و استدلال های قبلی اش را بی اعتبار ساخته برخالف لحظات دیگر فیلم حالی مضطرب و صورتی خیس از عرق دارد و دوم مرد مربی که در تمام مدت سعی داشت پیش فرض های خود مبنی بر گناهکار بودن پسران و قربانی شدن پدران را که جهت دهنده ی اصلی تصمیم او بود نگهدارد و در یک صحنه چیزی شبیه به آنچه دورکیم از درد زایمان بهنگام عبور از وضعیت آنومیک میگوید اتفاق می افتد و مرد در لحظه ای خود آگاهانه همراه با درد و ناراحتی ناگهانی از هنجارهای پیشین خود عبور کرده و پذیرای فرضیه ها جدید میشود.




  • دازاین

نظرات (۱)

قبل از دیدن فیلم خیلی وقت بود که اسمش و تعریف های زیادی ازش رو می شنیدم. ولی همیشه به خیال اینکه فیلم دقیقا فیلمیه نزدیک به اسمش (دوازده مرد خشمگین) و قراره فیلم متشنج سطحی و اعصاب خرد کنی از اب دربیاد سراغش نمی رفتم. 

دو سال و خرده ای پیش اما بالاخره فیلم رو دیدم و با یه شاهکار مواجه شدم. فیلم کلا کلاس درسیه واسه مذاکره کردن. اما نحوه ی تصمیم گیری و جهت گیری های هیئت ژوری از فرایند های قانع کردن و استدلال آوردن ها هم جذاب تره! خوشحال شدم که دیدم شما هم به مسئله ی ترتیب اشاره کرده بودی! چون منم به نظرم عنصر مهمی اومد توی فیلم. البته من بیشتر ترتیب عوض شدن نظرات رو یادم مونده که اول پیرمرد تحت همذات پنداری با پیرمرد شاهد داستان نظرش عوض شد. بعد مردی که توی مناطق فقیر نشین به دنیا آمده بود. بعد مرد مهاجر و به همین ترتیب تا رسیدن به دو فردی که توی پست هم اشاره کرده بودی: مرد منطقی و مردی که با پسرش مشکل داشت. من احساس کردم که شاید این ترتیب ناشی از حس به وجود اومده راجع به شرایط زندگی یکی از افراد دخیل توی این پرونده باشه و میزان و نقشی که می تونن خودشون رو در این شرایط توش تصور کنن!

دوست داشتم این پست رو:)

پاسخ:
چه نظر خوبی. درست میگی این ترتیب و چرایی‌اش خیلی جالبه. ممنون که پست بلند بالا رو خوندی و کامنت گذاشتی.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی