تا بخاطر بسپارم.
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۰۵ ب.ظ
به لیوان بلور داخلِ جا لیوانیِ چرکِ کنار پنجره نگاه کرد و گفت:خانوم مینی بوس که میخرن لیوانش هم باهاشه؟
گفتم:نه عزیز دل من..[توضیح درباره ی فلاسک همراه راننده و لیوان و جالیوانی]
گفت:خانوم شما انباری دارین؟
گفتم:انبار؟آره روی پشت بوم یکی هست.بچه که بودم،آرزوم بود اونجا خونه ی من بشه فکر میکردم خیلی بزرگه ولی الان...انقدر کوچیکه که سرم میخوره به سقفش!چطور مگه؟
گفت: :)) ولی خوشبحالتون پس پولدارید،آخه پولدار ها انباری دارن وسیله هاشون که قدیمی میشه میذارن اونجا....
[و ادامه ی حرف های ما درباره ی آدم ها و پول...]
__________________________________________
پنجره رو باز کردم پرده،بیرون از مینی بوس شروع کرد به پرواز...گفت:میخواد بره،نمیتونه... گفتم:زندانیِ ،گفت:هرچقدر هم پول داشته باشه خوشحال نیست چون زندانیه..+:)
__________________________________________
دیروز به خواسته ی یک گروه فعال محیط زیست بچه هارو به مناسبت روز یوز پلنگ ایرانی بردیم چهارباغ،نمیدونستم برنامه چیه؛رسیدیم اونجا دیدم یک سری خانم مصنوعی با حرف ها و حرکات پلاستیکی اومدن و برای بچه هایی با این حد مشکلات ریز و درشتشون...از وحشی نبودن یوز پلنگ ایرانی میگن ازاینکه درحال تمام شدن اند.شنیدن جواب هایی اینچنین از بچه ها طبیعی بود؛
+اینو میگه مهاجم نیست!خودت جرات داری جولوش وایسی؟؟
+خب بمیرن تموم بشن چه فایده دارن مثلا؟ماهم بمیریم تموم شیم.
+یوزپلنگ؟؟خب گربه داریم بجاش این همه.
_________________
بد بود....واسه ی بچه ها جز دیدن آدم های برق انداخته چیزی نداشت...موقع برگشت حتی حسین به اون پر حرفی گوشه ی مینی بوس نشسته بود و هیچی نمیگفت،شروع کردم به آواز خوندن واسشون اونهاهم کم کم دست زدند و به قول خودشون هنرنمایی کردن(رقصیدن) و بعد با باز شدن بحث سر اینکه خانوم شوهر داری؟نامزد چی؟دوست پسر هم نداری؟پس آقای فلانی کی میشه که با خنده بهش سلام کردی؟:))) به وجد اومدن و نهایتا با جمله ی خانووم ولی حتما دوست پسر روو داری دیگه رفتن خونه..
دوسشون دارم.
- ۹۵/۰۶/۱۰