شب انتظاری.
دوشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۱۰ ق.ظ
هر چند شب یکبار،حوالی ساعت ۲:۴۰ راهش را کج میکند به سمت کوچه ی بی رمق و مرده ی ما.
اول صدای موسیقی و آواز بنانش پخش میشود و چندثانیه بعد به دنبال آن،آهنگِ خوشِ جارویش با هم نوازی جیرجیرک ها...
-------
امشب پایین پنجره ی اتاق بود که سرم رو از پنجره بردم بیرون،باید میدیدمش...چجور آدمیِ که صدای جارو زدنش ریتم داره و یجوری این موقع شب خاک از کوچه ها میبره که انگار از دلِ اهالی محل..
تاریک تر ازونی بود که بتونم صورت و سن و سالش رو تشخیص بدم،خواستم واسش میوه یا چایی ببرم تا نفسی تازه کنه .آروم گفتم:خیلی ممنون...سرش رو بالا نیاورد دست بلند کرد گفت:شب بخیر...احساس مزاحمت کردم،خلوتش رو بهم زده بودم..صدای آهنگش رو کمتر کرد و کم کم رفت..
- ۹۵/۰۶/۰۱
نویسنده خوبی میشی :)